(متن دکلمه نیمه‌شعبان 95)

بسم الله الرَّحمن الرَّحيم

اَللّهُمَّ کنْ لِوَلِیک الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُک عَلَیهِ وَ عَلى اباَّئِهِ فى هذِهِ السَّاعَةِ وَفى کلِّ ساعَةٍ وَلِیاً وَحافِظاً وَ قاَّئِداً وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیناً حَتّى تُسْکنَهُ اَرْضَک طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً

سلام بر محبوب دلها، مطلوب دیده ها، مقصود عالمیان

سلام بر جانان، طراوت هستی، شادابی بخش روزگاران

سلام بر امام عالَم و آدم، مولای انس و جان، یکتا نگار جهان

سلام بر امید زندگی و مایه‌ی حیات

سلام بر مهدی، آنکه نام دلنشینش جان را معطر می‌کند و یاد دل انگیزش روح را طراوت می‌بخشد.

سلام بر تو ای بقیه‌ی اولیای خدا در زمین، ای ذخیره خاندان وحی، ای آخرین امید

ای عزیز مصر وجود، مالک رقاب[1] مُلکِ دل، ما برادران یوسف را مانندیم که دوری مان از تو، و نه دوری تو از ما به اضطرارمان افکنده و بضاعت نا چیزمان گوهر گرانبهای محبت توست که خود تو ارزانیمان داشته‌ای.

يَا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنَا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُّزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَيْنَآ إِنَّ اللهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقِينَ

(اى عزيز به ما و خانواده ما آسيب رسيده است و سرمايه‏اى ناچيز آورده‏ايم بنابراين پيمانه ما را تمام بده و بر ما تصدق كن كه خدا صدقه‏دهندگان را پاداش مى‏دهد)

بتو پناه آورده ایم و از تو می‌خواهیم که بر ما تصدق نموده و پیمانه های کوچکِ دلمان را از چشمه سار ولایتِ خود لبریز نمائی.

سالروز میلادت را جشن می‌گیریم و یکدیگر را غنچه های تهنیت نثار می‌کنیم و شکوفه های تحیّت می‌افشانیم.

اما همینکه خاطر را از یاد ولادتت خوش می‌داریم

گلخنده های شوق را بر لب‌هایمان می‌پژمرد و غمی بزرگ را بر جانمان سایه می‌افکند و نقش خیال را بر هم می‌زند.

غم دوری تو عزیزترین.

آخر کدام هجران دیر پای تاریخ است که بیش از هزار و صد سال به درازا کشیده شده باشد؟

آیا هجران امروز ما به فردای وصال تو می‌رسد؟

آیا درد عالم سوز ما را درمانی نیست؟

آیا تشنگی ما را آب گوارایی فرو نخواهد نشاند؟

آری وعده‌ی خدا تخلف ناپذیر است. به یقین روزی خواهد آمد.

این یلدای هجران را صبحی در می‌رسد. این زمستان بی فروغ را قدوم بهاران در هم خواهد شکست. روزی خواهد رسید که آفتاب از کعبه می‌دمد و گلهای امید شکوفه می‌کند. زمین به نور پروردگارش روشن می‌شود.

تو خواهی آمد، ذوالفقار علی در دست. بر کعبه تکیه خواهی زد. و فریادی جهانگیر بر خواهی داشت که: انا بقیه الله المنتقم

آری، تو خواهی آمد.

[1] گردن ها

دریافت فایل PDF متن دکلمه

دریافت فایل صوتی دکلمه اجرا شده

دریافت فایل صوتی زیر صدا

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *